چگونه با مرگ عزیز کنار بیایم؟
غم و اندوه کلمههای آشنایی هستند. هر کدام از ما به دلایل مختلف، این حس ناخوشایند را تجربه میکنیم. ولی درد از دست دادن عزیز، قابل مقایسه با هیچ درد دیگری نیست. آدم به قدری درگیر این درد وحشتناک میشود که احساس میکند او را درون منگنه قرار دادند و لبههای منگنه را به هم نزدیک میکنند.
گاهی در چنین شرایطی با خود فکر میکنیم، آیا روزی این درد تمام میشود؟ آیا روزی میرسد که مثل قبل بتوانم بخندم؟
ولی موضوع اینجاست: این حجم از اندوه و غم هم، با مرور زمان کاهش پیدا میکند. ولی اگر اجازه دهیم خودش، خودبهخود کم شود، زمان زیادی میبرد. باید بتوانیم راهی پیدا کنیم که این مراحل را زودتر بگذرانیم. این کار را برای کمتر عذاب کشیدن خودمان باید انجام دهیم. وگرنه زیر بار این غم، کمرمان خم میشود.
اما آیا راهی وجود دارد که درد از دست دادن عزیز را بتوانیم تحمل کنیم؟
اجازه دهید از مثالی که دیل کارنگی در کتاب آیین زندگی به آن اشاره کرده، استفاده کنم.
مردی در فاصله کمی دو فرزندش را از دست میدهد. او در این کتاب میگوید. روزی پسر چهارسالهام از من خواست قایقی برایش بسازم. اصلا حوصله انجام این کار را نداشتم. ولی پسرم، بچه سمجی است. پس، سه ساعت تمام مشغول ساختن قایق شدم. وقتی کارم تمام شد، متوجه شدم این سه ساعت در طول دو سال گذشته، تنها زمانی بود که آرامش داشتم و مشغول غصهخوردن نبودم.
کاملا درست است. این کشف میتواند شما را هم از چنگ غمواندوه نجات دهد. همانطور که این پدر سوگوار را نجات داد.
برای اینکه از غم و اندوهتان کم شود، باید خود را مشغول کار سختی کنید. کاری که نیاز به فکرکردن و برنامهریزی داشتهباشد. انجام کارهای روتین مثل شستن ظرفها و مرتبکردن خانه کمک چندانی به شما نمیکند. باید کاری را انجام دهید که تمام فکر و ذهن شما را درگیر کند. در چنین شرایطی اصلا وقتی برای غصهخوردن ندارید.
اما چرا راه سادهای مثل کارکردن و مشغول بودن، میتواند در کاهش درد و غم انقدر موثر باشد؟
چون این یکی از قوانین اصلی علم روانشناسی است، که تا به حال کشف شده است. این قانون، دنیای روانشناسی را دگرگون کرد.
پاسخ این است:
حتی باهوشترین افراد هم نمیتوانند در آن واحد، به دو موضوع فکر کنند و یا دو احساس متفاوت را تجربه کنند .
به همین دلیل، وقتی مشغول انجام کاری هستید که به فکرکردن نیاز دارد، دیگر نمیتوانید به غم و غصه خود فکر کنید.
اما در اینجا نکته ظریف و مهمی وجود دارد و آن، زمان فراغت است. زمانی که کار روزانه شما تمام میشود و اوقات فراغت و استراحتتان شروع میشود. در این لحظات است که غم و اندوه با شدت بیشتری به روح و روانتان حمله میکند. اما چرا چنین اتفاقی میافتد؟
در طی روز، وقتی مشغول انجام کارهای سخت جسمی و فکری هستید، نگرانی فرصتی برای نشان دادن خود ندارد. پس در گوشهای از ذهنتان قرار میگیرد و منتظر فرصت مناسب میماند.
زمانی که وقت استراحت میرسد. ذهنتان خالی از هر مسالهای میشود. اینجاست که یکی دیگر از قوانین طبیعت شروع به فعالیت میکند و آن هم این است :
طبیعت از خلا متنفر است. به محض اینکه چیزی خالی شود، جایش پر میشود. هر گاه ذهنتان خالی میشود، غم و غصه به آن راه پیدا میکند. چرا؟ چون قدرت غم و اندوه و رنج از دیگر احساسات خوشایند بیشتر است.
پس در دوران سوگواری، به قدری کار کنید که وقتی به خانه برمیگردید از خستگی خوابتان ببرد. کافی است مدتی با همین روند پیش بروید تا حالتان از نظر روحی بهتر شود. سپس کمکم، تفریح و سرگرمی را به اوقات فراغت خود اضافه کنید.
به امید همیشه شاد بودن شما دوست عزیز.
۰ دیدگاه