زن خوب؟ به نظر شما زن خوب چه ویژگی دارد؟ زن خوب، تو ذهن بیشتر افراد اینطور تعریف میشود: زنی که آسایش شوهر و فرزندانش را در اولویت زندگی خود قرار دهد. ظاهر قضیه خیلی زیبا و بینقص است ولی..... اینجای ماجرا ولی دارد. زنی که خود را بعد از شوهر و فرزندش قرار دهد، هیچوقت یک همسر یا مادر فوقالعاده نخواهد شد.
این نکته ظریفی است که هیچوقت به شما آقایان یا خانمها نخواهند گفت.
اجازه دهید این بحث را اینطور ادامه دهیم:
اکثر مردهای جامعه ما، تمایلی به کار کردن زن در خارج از منزل ندارند. از طرفی، اگر زنی شاغل هم باشد ممکن است بعد از بچهدار شدن، خانهنشین شود و به خاطر بزرگ کردن فرزندش از شغل و حرفه خود صرفنظر کند.
تو چنین مواردی زن، خواسته شوهر یا آسایش فرزندش را بر خواسته خود ترجیح میدهد. اما نتیجه این انتخاب تو بیشتر موارد افسردگی است. زیرا چیزی که به زنهای ما یاد دادند این است که خانهداری و رسیدن به همسر و فرزند برای یک زن، از همه چیز مهمتر و باارزشتر است. اما به همین زنها، یاد ندادند که چگونه با روزمرگی و احساس پوچی و بیهودگی مقابله کنند.
خانهدار بودن، دلیلی بر افسرده شدن زن نیست. اتفاقا برعکس، زنهای خانهدار نسبت به زنهای شاغل و یا آقایان وقت بیشتری دارند پس میتوانند کارهایی که دوست دارند را انجام دهند. در این صورت نه تنها نباید افسرده باشند، بلکه باید واقعا شاد و سرحال باشند.
اما متاسفانه واقعیت جامعه حاکی از چیز دیگری است. آن هم اینکه، اکثر زنهای خانهدار هیچ ارزشی برای خود قائل نیستند. از نظر آنها تمیز بودن خانه، شستن ظرف و ظروف، پختن غذا مهمتر از آرزوها و رویاهای آنهاست.
اگر همسری شاد و زیبا میخواهید هیچوقت اجازه ندهید همسرتان فکر کند انجام کارهای روتین خانهداری از خواستههای او مهمتر است.
زیرا زنی که دائم در حال نظافت منزل و پختوپز است، بعد از مدتی دچار روزمرگی و تکرار میشود. احساس تنهایی و پوچی میکند. روزها برایش کسلکننده و ملالآور میشود. هیچ انگیزهای برای ادامه زندگی ندارد. این موارد به مرور زمان دست به دست هم میدهند تا زن، هر چه بیشتر به سمت افسردگی پیش رود.
علت این امر کاملا واضح است.
شما فردی را تصور کنید که از انگشتان دستش استفاده نمیکند، بعد از مدتی، انگشتان دست این فرد قادر به حرکت نیستند. حال زنی را در نظر بگیرید : که از صبح تا شب مشغول انجام کارهای تکراری است، آن هم کارهایی که احتیاج به تمرکز و توجه زیادی ندارد، پس نتیجهاش ایجاد افسردگی است. چون این زن، با هیچ چالشی در زندگیش روبرو نیست. هدف خاصی ندارد که برای رسیدن بهش تلاش کند و وقتی موفق شد، احساس ارزشمندی کند. بنابراین برای خود چالش ایجاد میکنند، آن هم چه چالشی!
تمام مدت روی حرفها و رفتارهای دیگران حساس میشود، شروع به حسادت و چشم و همچشمی میکند و متاسفانه این کارهای نادرست، انرژی بیشتری را از او میگیرد.
برای ایجاد شور و شوق در زندگی، احتیاج به کمی چالش و مبارزه است. که این چالش را در زندگی زنهای خانهدار نمیبینیم. یک زن خانهدار برای اینکه از زندگیاش لذت ببرد باید مشغول کارهایی شود که از نظر جسمی و ذهنی او را حسابی درگیر کند. در غیر این صورت کمکم حالت منفعل بودن به زن دست میدهد و نتیجهاش میشود افسردگی. در واقع، افسردگی ناشی از عمل نکردن و عدم فعالیت است.
شاید به همین دلیل است که زنهای خانهدار، افسردهترین آدمهای روی زمین هستند. ولی این یک قانون تغییرناپذیر نیست. برای جلوگیری از افسردگی زنهای خانهدار راه خیلی سادهای وجود دارد.
پس اولین قدم، یادگیری یک هنر یا تخصص است. قدم بعدی، برنامهریزی برای استفاده از این هنر یا علم است. باید بتوانید با هوشیاری و خلاقیت، علم یا هنرتان را تبدیل به پول کنید. برای شروع مقدار درآمد مهم نیست. مهم این است که هر کجا که هستید با دنیای بیرون در ارتباط باشید.
شاد و موفق باشید.
با تیتر مطلبتون مخالف هستم....